دلتنگی
عزیز دلم دیروز باهات تلفنی حرف زدم فقط یه عمه گفتی،بعد فقط گوش دادی. الهی قربونت برم،چقدر دلم برات تنگ شده. امروز اومدم عکسهاتو تو کامپیوتر مرور کنم که به این عکسها برخوردم.یه روز که با مامانت اومده بودی خونهء ما،اول کتابهای منو از رو میز کامپیوتر ریختی زمین،بعد همراه من و مامانت نچ نچ کردی، ، بعد خیلی خونسرد رفتی در کمد رو باز کردی، جعبهء بدلیجات من و برداشتی و نشستی. وقتی همه رو ریختی زمین و خیالت راحت شد،بلند شدی و چتر رو برداشتی و از اتاق رفتی بیرون. نمیدونم چرا حتی شیطونی هات هم به نظرم اینقدر قشنگ و بامزه میاد؟ تو تمام این حالات هم به نظرم خیلی بچهء خوبی هستی.یعنی اونهایی که بچه بدی هستن چیکار میکنن؟ نمیدونم، ولی تو ک...
نویسنده :
عمه زهرا
22:13